loading...
دست نوشته های یک پسر دیوانه
hossein بازدید : 185 تابستان 1391 نظرات (0)

زنگ آخر بود . از کلاس فرار کردم، از امتحان هندسه!

در گوشه ای از حیاط ،خودم را گم و گور کردم. اما دلهره ی امتحان و جواب ندادن

به سوالات هندسه و نمره صفر ..

اکنون چند سال از آن روز می گذرد اما باز هم دلهره ی امتحان هندسه آن روز را با

خود دارم. به پسرم گفتم: «اگه بلد نیستی،اگه خواستی سر جلسه امتحان

حاضر نشی، اشکالی نداره، یه راست بیا خونه، توی حیاط مدرسه نمون،

یه وقت غصه نخوری بابا!»

پسرم با غرور در جوابم گفت: «نه بابا، مطمئن باش، با علی، همکلاسیم،

قرار گذاشتیم که جواب سوالات رو به همدیگه برسونیم.»

حال چند ساعت از رفتن پسرم به مدرسه می گذرد اما دلهره ی جلسه ی امتحان

رهایم نمی کند!

 


کاش که پدر مادر ها هم همینطور بودند . . .  

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 58
  • بازدید سال : 217
  • بازدید کلی : 5,768
  • کدهای اختصاصی