loading...
دست نوشته های یک پسر دیوانه
hossein بازدید : 77 تابستان 1391 نظرات (2)

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. 
خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: 50 سنت 
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . 
بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، 
با بیحوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت:
براى من یک بستنى خالى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت.
 پسر بستنى را تمام کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت.
 هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه اش گرفت !
پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود.
 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط رضايي در تاریخ 1348/10/11 و 10:14 دقیقه ارسال شده است

من هم چون گفته بودي ، گفتم !
من بايد از كجا مي‌فهميدم كه از خودت نيست !!!شکلک

این نظر توسط رضايي در تاریخ 1348/10/11 و 16:51 دقیقه ارسال شده است

درسته كه قرار بود خودت بنويسي ، ولي خيلي خوب بود !


این یکی رو اگه تو طبقه بندی نگاه کنید کفتم که مال خودم نیست!


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 21
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 26
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 52
  • بازدید سال : 211
  • بازدید کلی : 5,762
  • کدهای اختصاصی